الف) ویژگیهای عرفان حقیقی
1. قرب الهی، هدف غایی است؛ نه شادی و نشاط در زندگی.
نکته: آن چه در آموزه های اسلامی وجود دارد، تعبیر قرب الهی است؛ نه تعابیری همانند فنای فی الله و وصل به خدا. چنین امری، یعنی وصل شدن به خدا و فنای در او که موجود نامحدود است، غیر ممکن و تقریباً نامفهوم است.
2. عدم مخالفت با عقل: عرفان حقیقی، گرچه به اموری فراتر از عقل و ورای آن می پردازد، اما به امور خلاف عقل تکیه نمی کند. یعنی ممکن است، یافته های عرفانی، خرد گریز (فراتر از ادراکات عقلی) باشد، اما عقل ستیز نیست. بر خلاف عرفان های کاذب که همیشه، پیروان خود را به بی اعتنای عقل دعوت می نماید.
نکته: الف) دلیل و معنای مخالفت تعدادی از بزرگان عرفان نسبت به عقل، پایین نشان دادن جایگاه ادراکات عقلی و برجسته کردن ادراکات شهودی است؛ نه بی اعتباری مطلق ادراکات عقلی.
مولوی: بحث عقلی گرچه در و مرجان بود / آن دگر باشد که بحث جان بود.
بحث جان اندر مقامی دیگر است / باده جان را قوامی دیگر است.
ب) برخی عرفا، شناخت عقلی را برای کشف حقایق و خصوصاً خدای متعال، غیر معتبر دانسته و نتیجه آن را شک و تردید می داند. مثلاً نامه محیی الدین به فخر رازی.
3. عدم مخالف با شریعت و آموزه های دین؛
الف) از جهت مکاشفات؛ اگر مکاشفه ای، با مسلمات دینی در تعارض باشد، عرفان حقیقی نیست؛ همانند نیاز بشر به دین و شریعت.
ب) از جهت برنامه های سیر و سلوک. باید برنامه های سیر و سلوک، مطابق موازین شرعی باشد؛ زیرا معنا ندارد که با امور حرام و منفور خدای متعال، به او تقرب جسته شود.
4. هماهنگی با فطرت انسان و خواستهای اصیل انسان.
5. توجه به همه ابعاد زندگی که باید رشد کند. از جلمه، وظایف سیاسی و اجتماعی. هیچ یک از استعدادهای انسان نباید تعطیل گردد. هدف عرفان، رساندن انسان به مقام انسان کامل است. انسان کامل زمانی شکل می گیرد که انسان در تمام ابعاد خود رشد نماید. انسان کامل، یعنی مقام مظهریت همه اسما و صفات الهی. انسان استعداد مظهریت همه اسما و صفات الهی را دارد؛ اما سایر مخلوقات، هر کدام مظهر یکی از اسما و صفات الهی هستند (احمد حسین شریفی، 103)
6. تصحیح نسبت دنیا وآخرت: عرفان حقیقی، به هیچ وجه دنیا ستیز نیست و دنیا را را پست و پلید نمی داند؛ بلکه آن را زمینه رشد و پلی به سوی آخرت می داند. هیچ وقت، به کنار گیری مطلق از دنیا دعوت نمی کند. سیره معصومین (ع) و گفتار آن حضرات در این باره، بهترین شاهد است.
ب) مشخصه های عارفان حقیقی
1. یاد خدا و انس با او؛ به صورت زبانی، ذهنی و قلبی.
حافظ: نیست در لوح دلم جز الف قامت یار / چه کنم حرف دیگر یاد نداد استادم
2. صراحت بیان و اجتناب از ابهام گویی. آنان چنین سخن نمی گویند که هر کس بتواند آن را طبق میل خود تفسیر کند و از آن خوشش بیاید. البته این مطلب غیر از آن است که مطالب عرفان را در قالب اصطلاحات خاص بیان کند.
3. تأکید بر ریاضت های شرعی: منظور از ریاضت شرعی، چشم پوشی از برخی خواسته های نفسانی بر اساس راهنمای شرع است. فرد تلاش می کند اموری که بر نفس ناخوشایند است بر خود تحمیل کند. یا طبق فرمایش علی (ع) : خود را به زحمت می اندازد تا نفعی به دیگران برساند.
– لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ
– افضل الاعمال ما اکرهت علیه نفسک.
4. ناشناخته بودن: علاقه به شهرت ندارند؛ بلکه از آن گریزانند. برهمین اساس، لباسی خاص و نشان خاصی برای خود انتخاب نمی کنند.
هر که را اسرار حق آموختند مهر کردند و زبانش دوختند
5. خود دوستی روان شناختی: یعنی آنان در عین تواضع، نسبت به سرنوشت خود بسیار حساسند و بر همین اساس، همواره متوجه گفتار، کردار، خوراک و… خود هستند تا مبادا کاری که ضرری به سیر کمال شان برساند.
6. محبت به همه انسان ها تا آنان را نجات دهند. همواره دغدغه سعادت خود و دیگران را دارند.
– لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ.
– رسول خدا (ص): الخلق کلهم عیال الله فاحب الخلق الی الله احسن الناس الی عیاله – تاریخ یعقوبی
– نکته: نیازمندی های بشر تنها مسائل مادی نیست. خدمات معنوی و فرهنگی به مراتب، اهمیتش بالاتر است؛ زیرا خدمات مادی مربوط به جسم انسان هاست و خدمات معنوی مربوط به روح که حقیقت انسان را تشکیل می دهد.
7. ناامیدی از انسانها در عین محبت به آنان: به معنای تکیه نکردن به آنان و توقع نداشتن از آنها. به همین جهت، تحمل جفای خلق و سختی ها روزگار بر آنان آسان می شود.
8. زیبا دیدن همه چیز:
– به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست / عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
– حالات سید الشهدا در آخرین لحظات شهادت
– حضرت زینب: ما رأیت الا جمیلا
9. مرگ اندیشی: عارفان حقیقی، همواره در اندیشه پایان زندگی و زندگی پس از مرگ هستند.
– خرم آن روز کزین منزل ویران بروم / راحت جان طلبم وز پی جانان بروم – حافظ
– مرگ اندیشی آنان، بیماری نیست و به خود کشی و افسردگی نیز منتهی نمی شود؛ بلکه اوج عقلانیت و تدبیر و دور اندیشی است و به زندگی تحرک و نشاط می دهد.
– علل مرگ اندیشی آنان: 1. ترس از عواقب اعمال خود؛ 2. شوق بهشت و پایان رنجهای دنیا؛ 3. شوق دیدار و لقای محبوب (خدای متعال).
– [شاید هر یک از این موارد، بستگی به سطح عرفان عارف داشته باشد].
ج) عرفانهای کاذب
در طول تاریخ، گرایشها و فرقه های انحرافی تصوف و عرفان وجود داشته است؛ ولی در عصر حاضر، در کنار فرقه های سنتی، عرفان های نوظهور با جاذبه های مادی و شهوانی شکل گرفته است و هر روز با شگردهای گوناگون، تعدادی از تشنگان معنویت را شکار می کنند.
خاستگاه اکثر این عرفان ها گرچه هند است، ولی در حال حاضر متأثر از نظام ارزشی غرب هستند و در بستر مدرنیته روییده و به همین جهت با مبانی آن کاملا سازگار است. شکاکیت معرفتی، عقلانیت ابزاری، دین ستیزی سکولاریسم، پلورالیسم و لیبرالیسم، همگی از مبانی و محصولات مدرنیته اند که در عرفان های نوظهور به شکل صریح یا ضمنی مورد پذیرش قرار گرفته اند. عرفان اوشو، اِکنکار، سرخ پوستی، کوئلیو، سای بابا، مهم ترین این ها است که چند سالی است در ایران فعالیت دارند.
ویژگی های عرفان های کاذب
1. نادیده گرفتن خدا به عنوان هدف غایی: اینان یا از اساس منکر خدایند یا تصویر نادرست از خدا دارند. به همین جهت، تقرب به خدا، هدف غایی در این عرفان ها نیست.
2. شادمانگی به عنوان هدف غایی: هدف بسیار از این عرفان ها شادی و آرامش در زندگی دنیایی و مادی است. در عرفان های حقیقی، آرامش و نشاط در زندگی، هدف اصلی و غایی نیست و ثانیا تنها آرامش دنیوی مورد نظر نیست.
3. خرد ستیزی و منطق گریزی: مثلاً اوشو می گوید که از راه عقل و فلسفه به هیچ وجه نمی توان به حقیقت دست یافت. فلسفه بازی با کلمات است و همانند ارائه فهرست غذاست که با آن گرسنه سیر نمی شود. تنها راه رسیدن به حقیقت پیروی از استاد و سر سپردگی کامل در برابر اوست تا دست شما را بگیرد و به حقیقت برساند.
نقد: اگر ادعا شود که به وسیله منطق و فلسفه و عقل می توان همه رازهای و حقایق عالم را کشف کرد، بلند پروازانه و غیر قابل قبول است. از سوی دیگر، با بی اعتنایی به عقل و منطق نیز نمی توان به حقیقتی دست یافت. یعنی هیچ روشی بدون حمایت عقل فاقد اعتبار است. اگر شناخت عقلی، اعتبار نداشته باشد، هیچ شناختی معتبر نخواهد بود. مخالفت برخی از عارفان مشهور با عقل، به معنای بی اعتبار دانستن مدرکات عقل نیست؛ بلکه منظور آنان این است، دسته ای از حقایق است که با عقل نمی توان شناخت یا این شناخت عرفانی بسیار دقیقتر از شناخت عقلی است. عرفان حقیقی، عرفان عقلانی است و برخوردار از حمایت عقل. برخی عرفان های جدید نیز خود را عقلانی می دانند؛ اما منظور شان عقلانیت مدرن و ابزاری است.
4. شریعت ستیزی: از جمله، اوشو می گوید: پیامبری تا زنده است، شریعت او نیز زنده است؛ اما پس از وفات او، شریعتش به مثابه یک نعش بی جان می شود که روح و زندگی در آن جاری نیست. متأسفانه بسیاری از صوفیان مسلمان نیز تا حدودی این ویژگی را داشتند. مثلاً مولوی در موارد مختلف، با استفاده از تمثیل (ن ه استدلال)، اندیشه شریعت گریزی صوفیان را توجیه می نماید. مثلاً : ا. شریعت را به شمع یا نردبانی تشبیه می نماید که پس از رسیدن به پشت بام یا مقصد، دیگر نیازی به آن نیست. 2. یا این که عارف واصل را همانند کسی می داند که در داخل کعبه، می خواهد نماز بخواند. برای او رو به قبله بودن لازم نیست و اگر دنبال قبله بگردد، یا جایگاه خود را نمی داند و یا آداب آن را.
نقد:
1. همه این عرفان ها از یک طرف، شریعت را که نوعی از برنامه زندگی است، نفی می کنند و از طرف دیگر، خودشان آداب خاصی برای سیر و سلوک دارند.
2. اگر هدف عرفان قرب به خدای متعال و کسب رضای اوست، باید از او اطاعت کرد و از جمله دستورات او این است: قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿آلعمران: ٣١﴾
3. تقسیم دین به سه سطح و لایه (شریعت، طریقت و حقیقت) نادرست و بی معناست. در عرفان حقیقی، شریعت و حقیقت از هم جدا نیستند. حقیقت، باطن شریعت و طریقت است و شریعت و طریقت عین یک دیگرند. برای رسیدن به حقیقت، هیچ راهی جز التزام به احکام شریعت نیست. برخی مشایخ صوفیه نیز فقط از دو اصطلاح شریعت و حقیقت استفاده کرده اند و برخی دیگر نیز التزام به شریعت را برای همیشه، لازم دانسته اند.
درباره زندگی عملی مولوی، اختلاف است. برخی شواهد حاکی از آن است وی نسبت به عبادت و نماز در برخی اوقات بی توجه بوده و مجلس سماع را ترجیح می داده است. برخی شواهد نیز حاکی از تعبد او تا دم مرگ است. [ممکن است هردو نقل درست باشد]. آن چه برای ما مهم است، اندیشه اوست؛ نه عملکرد شخصی اش.
4. هیچ فردی در زهد و سیر و سلوک عرفانی، به رسول خدا (ص) و امامان معصوم نمی رسند. آنان تا آخرین لحظه زندگی، طبق شریعت عمل کردند و به آن تعبد تام داشتند و به آن سفارش می کردند.