بنام خداوند اندیشه وخرد!
زندگی نامه عبدالعلی شفق، شاعر معاصر
الف) تولد و تحصیل
پدرم کربلایی شیخ محمد داد محمدی است. اول بهار ۱۳۵۹خورشیدی، زمانی که سایهٔ سیاه کمونزم درهمه جا پراکنده بود، در منطقهٔ [شهیدان] که بیست وپنج کیلومتر از مرکز بامیان دوراست، آمدنم در این جهان اتفاق افتاد.
خانواده ام یک خانواده مذهبی، فرهنگی و ازطیف متوسط جامعه آن روزگاربود. پس از تولد، نامم را [عبدالعلی] برگزید و در زمان نوجوانی، همفکرانم، شهرتم را [شفق] گذارید. من همانند سایر کودکان، نوجوانان وجوانان آن عصر، ازتعلیم وتحصیل محروم ماندم و هیچ زمینه ای برای آموزش معیاری وجود نداشت. به روال مرسوم، به مکتب خانگی و مدرسه رفتم تا سواد خواندن و نوشتن را بیاموزم.
پس ازسپری شدن روزگارتلخ وحشت ودهشت و روی کار آمدن اولین حکومتِ پس ازجنگ در سال ۱۳۸۶ خ. موفق شدم که در وزارت معارف، دربخش تثبیت سویه علمی آزمون بدهم و مدرک دوازده را اخذنمایم. بعدازآن توانستم که وارد دانشگاه شوم ولیسانس حقوق وعلوم سیاسی را از دانشگاه غرجستان به دست آورم.
ب) ورود به عرصه شعر
از ابتدای باسوادشدنم جرقهٔ ادبی در وجودم مشتعل بود و گاهی شعر می سرودم، بدون آنکه کسی مرا آموزش داده باشد. این سَیرشعری تداوم پیداکرد تا این که در دنیای مهاجرت در سال های ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۴خورشیدی. درکشور ایران کتابی موجز وکوچکی را تحت نام «دیوان شفق» به چاپ برسانم. این اولین گامی بود که در عرصهٔ ادبی وشعری برداشتم.
بعداز مهاجرت در داخل کشور، کارهای فرهنگی را عمیق تر ودقیق تر شروع کردم که عبارتند از: نوشتن کتاب “پرواز نابه هنگام۲” کتاب “نامه آزادی” وکتاب “صدای سکوت”. بیشتر این ها غزل و مثنوی هستند و تاکنون چاپ نشده اند.
جرقهٔ درونی ام با این سرایش آرام نگرفت واستعدادم را مستحق کاربزرگتری دریافتم و ماحصل اینکه از سال ۱۳۹۶خورشیدی سرودن کتابی را پی گرفتم که بزرگترین کتاب وابتکاری ترین تولید شعری و ادبی، پس از شاهنامه (ابوالقاسم فردوسی) خواهدبود.
این کتاب را «شفق نامه» نام نهادم که جریان تاریخ مردم ما را از عصرعبدالرحمان تاعصر اشرف غنی در بر می گیرد. تاکنون بیست هزاربیت مثنوی با بحرمتقارب و سبک حماسی گفته شده است وممکن است زمانی زیادی را بهخود اختصاص دهد تا به پایه اکمال و بحدنصاب چاپ برسد- انشاءالله.
کتاب «شفق نامه» درچهار فصل، موضوعات تاریخی را درقالب نظم قرار داده و به نسل امروز وفردا تقدیم می نماید. تصمیم برآنست که شفق نامه به صد هزار بیت مثنوی- برسد انشاءالله.
فصول شفق نامه عبارتند از:
۱ ـ فصل استبداد؛
۲ـ فصل جهاد؛
۳ـ فصل مقاومت؛
۴ـ فصل سیاست؛
تا این لحظه، دوفصل کارشده است ونیاز به تحقیق بیشتراست تا مفید واقع شود.
در این مسیر رنجهای بسیار کشیدهام که خاطراتم، خود یک کتاب مثنوی می شود و با خون دل، دوفصل شفق نامه را نوشتم و هیچگاه و ذرهٔ شعر درباری نسرودم و تحت تأثیر تبلیغات وتشویقات منفی نرفتهام که باعث انحراف مسیرتاریخ شود و درحقیقت جوانیام را در این راه بزرگ، هزینه کردهام.
ــ تحقیقی را با عنوان «صلح دراندیشه علامه شهید سید اسماعیل بلخی» نیز نوشتم که پایان نامه تحصیلی ام بود.
در عرصهٔ نویسندگی تنها به شعر اکتفا نکردم؛ بلکه با الهام وتأثیرپذیری ازشخصیتهای بزرگ مردم خویش و قلم به دستان متبحر چون: استاد ناطقی شفایی کیو(مورخ)، محقق و نویسنده بی نظیرکشور، استاد دین محمدجاوید دره صوفی، مورخ و نویسنده شهیرمردم ما، مرحوم استاد بصیراحمد دولت آبادی، نیز پرداختم و تحقیقات میدانی را در بخش تاریخ شفاهی، درحوزه بامیان شروع و تبدیل به مکتوب کردم که به «شکوه بامیان» نام گزاری می باشد.
ج) فعالیت های سیاسی ـ اجتماعی- فرهنگی
ــ دو سال معلم در مکاتب متوسطه ولیسه شهیدان؛
ــ یک سال استاد در دارالعلوم اتفاق بامیان؛
ــ یک سال مسئول امورجذب موسسه تعلیمات عالی عرفان؛
ــ دوسال معاون شورای علمای مرکز بامیان؛
ــ یک سال رییس وسپس معاون شورای اخوت اسلامی بامیان؛
ــ کاندیدای شورای ولایتی ولایت بامیان، درسال ۱۳۸۸خ.
ــ پنج سال عضو کمیته ولایتی شورای عالی صلح؛ در ولایت بامیان؛
ـ با تغییر در نظام سیاسی و حاکمیت مجدد امارت اسلامی، به صفت عضو و همچنان منحیث سخنگوی کمیسیون مردمی مرکزبامیان؛
ــ درسال ۱۴۰۳ به صفت استاد مضمون ثقافت اسلامی در انیستییوت زراعت و تعلیمات تخنیکی ولایت بامیان.
د) نمونه های از شعر ایشان
الف) در باره اقتدار ملت افغانستان
کشورما حاوی این قدمت است
صاحب جهدو جهادو عزت است
هرکه آمد دفن شد درقعرخاک
یعنی افتادهست در عمق مغاک
[سه] ابرغول جهان را کوفتهایم
یعنی از اینکشورخود روفتهایم
یادتان است انگلیس را ما زدیم
آری! ابلیس حریص را ما زدیم
بعدازآن روس تجاوزگر شکست
با تفنگ وتوپ و با لشکر شکست
[آمریکا] و [ناتو] با کلی جهان
آمــــد اینجا از زمین و آسمان
بعدچندی رخت شان برچیدورفت
لاجرم پوسیده شد، کوچیدورفت
این وطن قبریست بهر اجنبی
ورشکسته قدرت هرکمپنی
ـــــــــــــ
ملت (افغان) همه رزم آورند
مؤمن است و پیرو یک باورند
وحدتما، شوکت این ملت است
متحدیم، عزت ما و حدت است
هرزمانکه مشت واحد داشتیم
سد (اسکندر) ز راه بر داشتیم
ای مسلمان درصف واحد بمان
ای مجاهد، محکم و جاهد بمان
(شیعــه وسنـی) بـــــرادر بوده اند
حافظ این خاک وکشور بوده اند
نیست جایز ای مسلمان اختلاف
درکنارهم بمان، در یک مصاف.
ب) در باره مهدویت
منتظر باش که یک مرد کهن میآید
ازدل دشت ودِمن سوی چمن میآید
ازلب بالکُن خانـــــه دیدنش میارزد
چونکه باصولت حیدربه وطن میآید
او که با هیبت عباس علی برگردد
آری با هیمنه وحُسن حَسن میآید
نه مجالی به تعلل که تو را نشناختم
ختم تزویرو حِیل، مکرو فتن میآید
او به پیشانی نظرکرده عمل میسنجد
سه صدوسیزده نفر؛ شمشیرزن میآید
آنزمان، یاغی وطاغی زنفس میافتد
دشمن اهریمن و قانـون شکن میآید
دولت مهدی ما دولت مستعجل نیست
طبق دستور خـــــدای ذوالمنن میآید.
یاد آوری: این زندگی نامه را خود جناب آقای شفق تهیه کرده است که با کمی ویرایش توسط محمد قدیر دانش منتشر می گردد.