به مناسبت سالروز بعثت پیامبر بیداری و پرچمدار علم ودانش حضرت محمد مصطفی(ص)
صادقی باميانی
امام على (ع): «و بعث إلى الجن و الانس رسله ليكشفوا لهم عن غطائها».[1]
آيا پيامبران مبعوث شدهاند تا انسان را تنها در زمينه هاى اخلاق و عمل و تعبّد نسبت به خدا راهنمايى كنند و به تزكيه آنان در اين راستا بپردازند؟ و آيا داشتن ايمان به خدا و تزكيه اخلاق مىتواند انسان را به سعادت برساند؟
همانطورى كه علم، بدون ايمان و تزكيه، از تهاجم هواهاى نفس و وسيله قرار گرفتن براى اهداف و اغراض پليد سلطه طلبان مصون نمی باشد؛ ايمان و تزكيه ی بدون علم نيز هميشه در معرض تزلزل و انحراف قرار مىگيرد و فاجعه آفرين مىگردد.
پس بايد ايمان و تزكيه با علم استحكام يابد و راههاى رسيدن به آنها توسط علم روشن شود لذا حضرت امام على در فرمايش بالا يكى از فلسفههاى بعثت پيامبران را برداشتن پرده جهل و نا آگاهى مىشمارد تا انسان و جن دنيا را آن چنان كه هست بشناسند و به درك حقايق نايل گردند، در رابطه با بعثت رسول اكرم (ص) نيز در نهج البلاغه آمده است: «إنّ اللَّه بعث محمّداً(ص) و ليس احد من العرب يقرأ كتاباً»[2]، همانا خداوند هنگامى حضرت محمد(ص) را مبعوث فرمود كه هيچ كسى از عرب سواد خواندن كتابى را نداشتند.[3]
اين كلام حضرت اما على(ع) مىرساند كه عرب جاهلى قبل از بعثت رسول گرامى (ص) از علم و تعلّم و فرهنگ بى بهره بودند و يكى از افتخارات پيامبر اسلام اين است كه مردم را به خواندن تشويق مىنمود تا آنان از نعمت سواد بهرهمند گردند، «و نخواندن كتاب» قبل از بعثت به عنوان يك نقطه سياه جامعه جاهليت عرب در اين فرمايش امام على ذكر شده كه اين خود:
اولاً – اهميت سواد و خواندن را كه پايه علم و دانش و در نتيجه از علل مهم تكامل جامعه است، مىرساند.
ثانياً – اشارهاى دارد به يكى از فلسفه بعثت پيامبر اسلام كه عبارت است از محو و زدودن بى سوادى و گسترش علم و تعلّم در جامعه.
به همين خاطر پيامبران الهى همانطوري كه روى تزكيه پافشارى داشتهاند زدودن جهل و نا آگاهى را يكى از وظايف خود مىدانستند بخصوص پيامبر بزرگوار اسلام كه آغاز بعثتش همراه است با خواندن و بقول فخرالدين حجازى: «نخستين سرودى كه در گهواره متمدن اسلام از آسمان الهام طنين افگند از سخن دانش بود و كتاب و قلم»[4]، (اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ)[5].
«بخوان بنام پروردگارت كه (جهان را) آفريد (همان كس) كه انسان را از خون بستهاى خلق كرد. بخوان پروردگارت (از همه) بزرگوارتر است، همان كس كه بوسيله قلم تعليم نمود، و به انسان آنچه را که نمىدانست ياد داد».
خواندن سر آغاز هر علم و دانش است بدون خواندن هيچ علمى نشر نمىيابد و بى قلم هيچ علم و دانشى پايدار نمىگردد و از خطا مصون نمىماند، قلم پيامبرِ امينِ انديشه و تجربيات نسلهاى گذشته به آينده است، قلم ترسيمگر و بيان كننده اندوختهاى است كه نسلهاى بعد با دست يابى بدان راه كمال را عالمانه تر مىپيمايند، قلم تنها وسيله مطمئن علم به پيام هاى پيامبران الهى است.
خلاصه، قلم آغاز هر علم و سر فصل هر دانشى است. به همين جهت خدا در اولين پيامش بر پيامبر مىفرمايد بنام خدايى بخوان كه بوسيله قلم انسان را تعليم داد.
تعبير زيبا و پرمحتواى امام على (ع) كه مىفرمايد: «و يثيروا لهم دفائن العقول»، نيز بيان گر اين حقيقت است كه انسان در وجود خود داراى استعدادها، خلاقيتها و توانايىهاى بالقوهاى است كه با تعليم پيامبران الهى به فعليت مىرسد و اشاره ظريف و اديبانهاى است كه بارورى عقل و استخراج دفينههاى پنهان شده در آن جز با تعليم و آموزش امكانپذير نيست به همين سبب در اسلام به تعليم و تعلّم اهميتى فراوانى داده و به عالم ارج و منزلت خاصى قايل است و در قرآن:
نقشى كه به علم، چه از لحاظ انسان، چه به لحاظ خدا و خلقت داده مىشود، فوق العاده بوده، بى سابقه و بى لاحقه است. آدم پس از علم به اسماء (شايد رموز خلقت و حقايق) سزاوار سجده فرشتگانمىشود.[6]
منظور از علم چيست؟
علمى كه اديان الهى ما را بدان سفارش كرده و پیامبران به خاطر آن مبعوث شده اند علمى است كه بتواند سعادت و صلاح دنيوى و اخروى انسان را تأمين كند و موجب رستگارى او در هر دو جهان گردد، به همين خاطر، هم شامل آموزش علوم دينى و احكام مىگردد و هم شامل علوم تجربى و دانش بشرى، به همين سبب پيامبران الهى همانطور كه مردم را به فراگيرى علوم شريعت ملزم ساختهاند، آنان را به فراگيرى از تجربيات، افكار و دانشهاى پيشينيان سفارش نموده و تشويق كردهاند، و پيامبر گرامى اسلام(ص) مىفرمايد: «أطلبوا العلم و لو بالصّين فإنّ طلب العلم فريضة على كلّ مسلم»[7] به دنبال كسب علم باشيد ولو اگر لازم باشد در پى آن تا چين برويد، اين دستور مىرساند كه منظور از علم عام است هم شامل علوم شرعى مىشود و هم علوم اكتسابى و بشرى را در بر مىگيرد چون همانطور كه علوم دينى باعث نجات و رستگارى معنوى انسان مىگردد، علوم اكتسابى و تجربى نيز باعث سعادت دنيوى، رفاه و آسايش انسان شده و باعث مىگردد تا انسانها در دنيا از نعمتهاى الهى بهترين بهره را ببرند زيرا نشان دادن راه درست براى استفاده كردن صحيح از نعمتهاى الهى يكى از وظايف انبياء است لذا امام على(ص) در نهج البلاغه يكى از پيامدهاى بعثت پيامبر گرامى اسلام را گسترش نعمت و آسايش و رفاه حال جامعه و مرم قلمداد نموده است: «كيف نشرت النّعمة عليهم جناح كرامتها و أسالت لهم جداول نعيمها»[8].
چگونه نعمتهاى الهى (از بركت بعثت) بالهاى كرامت خود را بر آنان گستراند، و جويبارهاى آسايش و رفاه براى شان روان ساخت.
در قرآن مىفرمايد: (أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً).[9]
آيا نمىبينيد خداوند آنچه را كه در آسمانها (مانند ماه و ستارگان و خورشيد و كهكشانها) و آنچه در زمين است (مانند حيوانات و گياهان و معادن و كوهها و درياها) مسخر شما كرده و نعمتهاى آشكار و پنهان خود را بطور كامل بر شما ارزانى داشته است؟
مسلما دست يابى به ماه و ستارگان و كهكشانها و مسخر كردن آنها جز با سلاح علم و دانش امكان ندارد و استفاده از زمين و منابع و نعمتهاى موجود در آن جز در سايه دانش و تجربه و نيروى فكر و ادراك براى ما ميسر نيست لذا:
خداى تعالى آن روز كه بشر را مىآفريند شعور را در او به وديعه نهاد و گوش و چشم و قلب در او قرار داد، و در نتيجه نيرويى در او پديد آمد به نام نيروى ادراك و فكر كه بوسيله آن حوادث و موجودات عصر خود و آنچه قبلاً بوده، و عوامل آنچه بعداً خواهد بود نزد خود حاضر مىبيند، پس مىتوان گفت: انسان به خاطر داشتن نيروى فكر به همه حوادث تا حدى احاطه دارد… اين دو عنايت كه خدا به انسان كرده يعنى نيروى فكر و ادراك و رابطه تسخير موجودات خود يك عنايت سومى را نتيجه داده و آن اين است كه توانست براى خود علوم و ادراكاتى دستهبندى شده تدوين كند تا در مرحله تصرف در اشياء و به كار بردن و تأثير در موجودات خارج از ذات خود علوم را بكار بگيرد، و در نتيجه (با صرف كمترين وقت و گرفتن بيشترين بهره) از موجودات عالم براى حفظ وجود و بقاء خود استفاده كند[10].
علم چند قسم است؟
حضرت امام على(ص) مىفرمايد: «العلم علمان: مطبوعٌ و مسموع و لا ينفع المسموع اذا لم يكن المطبوع»[11]، علم دو گونه است علم مطبوع و فطرى و علم مسموع و اكتسابى علم اكتسابى اگر هماهنگ با علم فطرى نباشد سودمند نخواهد بود.
1 – علم فطرى و هماهنگى آن با علم اكتسابى
مراد از علم فطرى علمى است كه توسط آن انسان خدا را مىشناسد، ادله توحيد و عدل و قبح ظلم و ستم و اخلاق پسنديدهاى كه مركوز در عقول و ضمير انسان است [12]و آنچه كه مربوط به شريعت مىگرد و پيامبران صرف براى تأكيد و ياد آورى و تذكر دادن آن فرو فرستاده شدهاند.
علم فطرى توسط تجربه و آموزش بدست نمىآيد بلكه به سبب تعقل و انديشه خود انسان ظاهر مىگردد، علمى است كه از ابوذر ناخوان و صحرا نشين انسان خداگونه مىسازد و بلال حبشى را به مقام والاى انسانيت مىرساند، علمى است كه از درون تو را به سوى حقايق مىخواند و به فرموده حضرت امام صادق7: «العلم نور يقذفه اللَّه فى قلب من يشاء»[13]. امّا همين علم نيز تا تذكر دهندهاى نباشد و تا تأكيد كننده اي تأكيد نكند ممكن است در ميان زنگارهاى اوهام و خرافات پنهان بماند و ظهور نكند، بايد كسى باشد و بگويد: «فالنظر الى الابل كيف خلقت و…»[14]، تا با تامل به این نشانه ها پى به حقيقت ببرى و از تفكر به خود و جهان شگفتانگيز به خداى برسی.
اما ميان علوم اكتسابى كه عبارت است از علوم دينى و تجربى كه در اثر كسب و آموزش بدست مىآيد و با انديشه و تعقل بارور مىگردد و ميان علوم فطرى هماهنگى وجود دارد، به اين نكته امام على(ص) در بخش اخير كلام خود كه فرمود «و لا ينفع المسموع اذا لم يكن المطبوع»، اشاره دارد كه علم اكتسابى اگر هماهنگ، همراه و در خدمت علم فطرى قرار نگيرد نه تنها سودمند نخواهد بود، بلكه ممكن است سبب فاجعه نيز گردد و بجاى آبادى اجتماعات بشر سبب تخريب آنها گردد و در عوض تأمين سعادت، رفاه و آسايش حال مردم باعث بدبختى، بحران، و نا آرامى و عدم امنيت در جامعه شود، همانطوريكه در بسيارى از كشورهاى لائيك فعلى بخصوص دنياى غرب شاهد آن هسيتم، پس:
پيامبران آمدهاند كه آنها [انسانها] را هم در زمينه علم و دانش و هم اخلاق و عمل [كه مرتكز در فطرت انسان است] پرورش دهد تابه وسيله اين دو بال بر اوج آسمان سعادت پرواز كنند و مسير الى اللَّه را در پيش گيرند و به مقام قرب او نايل شوند.[15]
بنابر اين همانطور كه ايمان به خدا و تزكيه نفس بدون علم نمىتواند سعادت انسان را تأمين كند و باعث نجات او از انحرافات گردد، همچنين علم هم به تنهايى و بدون تزكيه نمىتواند به سعادت انسان كمك كند، شايد بخاطر همين نكته است كه در قرآن شريف وقتى از بعثت پيامبر اسلام سخن مىگويد، پس از بيان آيات و شناخت خدا و ايمان به او، و بعد از تزكيه، مسأله علم و حكمت را به ميان مىآورد[16]، براى اينكه:
مادامى كه نهاد آدمى از اين آلودگيها پاك نشود، ممكن نيست كه آماده تعليم كتاب الهى و حكمت و دانش واقعى شود همانطور كه اگر لوحى را از نقوش زشت، پاك نكنى هرگز آماده پذيرش نقوش زيبا نخواهد شد.[17]
مطلب ديگرى كه مىتوان از آياتى كه در مورد بعثت رسول گرامى اسلام آمده استفاده نمود اين است كه اگر تزكيه نباشد علم مىتواند در خدمت دنيا و هواهاى نفسانى انسان قرار گيرد و شمشيرى شود براى از ميان بردن حقيقت و نابودى مردم.
2 – علوم اكتسابى يا مسموع
اين علوم نيز دو قسم است يكى: اينكه مربوط به احكام و تعاليم مخصوص انبياء مىگردد، كه از آن به علوم شرعى تعبير مىنمايند و ديگرى، علوم و دانش بشرى است كه در اثر تجربه و آزمايش و تعقل قابل دست يابى مىباشد.
در علومى كه مربوط به شريعت مىگردد ناگزير از تعاليم انبياء هستيم زيرا:
هيچ كس نمىتواند ادعا كند كه راه رسيدن به هدف آفرينش يعنى تكامل و پرورش انسان در تمام جنبههاى علمى و عملى آن قدرى روشن است كه احتياج به هيچ گونه علم و دانشى ندارد، بلكه برعكس براى نيل به اين هدف محتاج به تعليمات زيادى هستيم كه در پرتو آن تعليمات، امكان يابيم كه در بيراههها و سنگلاخها سرگردان نشويم و از انحرافات و خرافات مصون بمانيم آنچه ما را تضعيف مىكند ؛ بخوبى بشناسيم، خلاصه از عوامل سعادت و نيكبختى به تمام معنى آگاه باشيم.[18]
انسان نمىتواند با تكيه به علم و تجربه خود تمامى عوامل سعادت و فلاح را در يابد و در حركت بسوى كمال بدانها تكيه نمايد، براى اينكه علم و تجربه هميشه در معرض خطا و تحول است آنچه كه مىتواند سعادت حتمى انسان را تأمين نمايد چيزى است كه خالى از خطا و فراتر از تجربه بشرى باشد و آن جز وحى چيزى ديگرى نمىتواند باشد زیرا ممكن است انسان توسط علم فطرى به حسن و قبح اشياء، به توحيد و به عدل و اينكه نمىتواند جهان و انسان بى هدف خلق شده باشد پى ببرد اما تطبيق تمام جنبههاى عملى و علمى آنها احتياج به تعليم انبياء دارد و:
بايد صريحاً بگويم براى رسيدن به هدف آفرينش يعنى پرورش و تكامل انسان در همه ابعاد، قبل از هر چيزى به يك سلسله تعليمات جامع و خالى از هرگونه اشتباه و متكى به واقعيات زندگى نيازمنديم، و اين جز از طريق وحى و تعليمات پيامبران الهى كه مستقيماً با مبداء جهان آفرينش ارتباط دارند، ممكن نيست. آرى تنها در سايه تعليمات پيامبران است كه مىتوانيم نقصان معلومات خود را در زمينه رسيدن به آن هدف عالى جبران كنيم و نيز اشتباهات خود را اصلاح كنيم و به صحت معلومات خود نيز با تأييد آنها اطمينان خاطر پيدا كنيم.[19]
انسان فطرتاً به هدف مندى جهان و زندگى پس از مرگ آگاهى دارد اما بدون پيامبران الهى نمىتواند به فلسفه حيات دنيايى و پس از مرگ و مسايل مربوط به آن پاسخ كاملبدهد:
بايد شخصى از ناحيه خداوند مبعوث گردد تا فلسفه آفرينش، راه رسيدن به سعادت، به كجا خواهيم رفت و آثار عمل ما در آن عالم چگونه خواهد بود را به ما ياد دهد و اين همان اصل نياز به راهنمايى پيامبرانمىباشد.[20]
اما علوم تجربى و دانش بشرى كه مربوط به كمال مادى و سعادت دنيوى انسان مىگردد نيز نمىتواند بدون استمداد از وحى سعادت انسان را بدنبال داشته باشد كه اين مسأله ضرورت بعثت را از اين نظر كه چنين علومى را در جهت هدايت، كمال و سعادتمندى بشر قرار دهد، روشن و نمايان مىگرداند.
خلاصه، در اديان الهى وقتى سخن از علم به ميان مىآيد و كسب آن را فرض بر همه ی مسلمان مىخواند، منظور اعم است از علوم شرعى و علوم تجربى و دانشهاى كه براى بهبود حال اقتصادى، سامان بخشيدن به وضعيت اجتماعى و رفاهى و صحّى بشر به آنها نياز دارد.
جايگاه علم در اسلام
به اعتراف دانشمندان غير مسلمان
در اينكه اسلام تا چه حدى روى فراگيرى علوم تكيه دارد و آن را براى كمال و سعادتمندى انسان ضرورى ميداد، هيچ جاى بحث و ترديدى نيست، ما اگر بخواهيم روايات و آياتى را كه در باب علم و فضيلت و فراگيرى آن و نصوصى كه در ستايش عالم وارد شده است و در رابطه با وظايف خطير و بزرگ آنان آمده است، جمع نمائيم كتاب قطورى خواهد شد اما آنچه كه در اين ميان براى ما جالب توجه است اينكه بسيارى از دانشمندان با انصافِ غير مسلمان كه با قرآن و معارف اسلامى آشنايى پيدا كرده سخنان جالب و قابل توجهى را در زمينه اينكه تا چه حد اسلام روى علم اهميت قايل است گفتهاند و به نكاتى اشاره كردهاند كه خود جايگاه بلند علم و به تبع آن اهميت تعليم و تعلّم را در اسلام مىرساند.
چون هدف ما در اين فصل ثبوت علم از نظر پيامبران الهى و جايگاه علم از نظر بعثت مىباشد و اينكه يكى از اهداف بعثت انبياء تعليم و شكوفا ساختن علم و دانش است و مخصوصاً پيامبر اسلا(ص) كه خاتم پيامبران و تكميل كننده اديان الهى مىباشد اهميت زيادى به علم قايل شده كه اين مهم بيش از همه در قرآن متجلى است به قسميكه بسيارى از دانشمندان روشن ضمير غير مسلمان نيز به آن اعتراف كردهاند، به همين خاطر بى مناسبت نمىبينم كه اين قسمت از نو شته ام را با ذكر سخنان تعداد از شخصيتها و محققين غير مسلمان در آن باره پايان دهم:
1 –“كارلابل“ مؤرخ و دانشمند معروف انگليسى:
اگر يك بار به اين كتاب مقدس (قرآن) نظر افگنيم حقايق برجسته و خصايص اسرار وجود به طورى در مضامين جوهرى آن پرورش يافته كه عظمت و حقيقت قرآن به خوبى از آنها نمايان مىگردد و اين خود مزيّت بزرگى است كه فقط به قرآن اختصاص يافته و در هيچ كتاب علمى و سياسى و اقتصادى ديگر ديده نمىشود. [21]
2 – “جان ديون يورت“ در كتاب عذر به پيشگاه محمد و قرآن:
ساليان دراز كشيشان، ما را از پى بردن به حقايق قرآن مقدس و عظمت آورنده آن محمد(ص)، دور نگته داشتهاند اما هر قدر ما قدم در جاده علم و دانش گذاردهايم پردههاى جهل و تعصب نابجا ازبين مىرود و بزودى اين كتاب توصيف ناپذير (قرآن) عالم را بخود جلب نموده و تأثير عميقى در علم و دانش جهان كرده، عاقبت محور افكار جهان مىگردد.
3 – “ژول لايوم“ انديشمند و نويسنده فرانسوى در كتاب “تفصيل الآيات“:
دانش و علم جهانيان از سوى مسلمانان بدست آمده و مسلمين علوم را از قرآنى كه درياى دانش است گرفتند، و نهرها از آن براى بشريت در جهان جارى ساختند….[22]
4 – “دينورت“ مستشرق ديگرى مىنويسد:
واجب است اعتراف كنم كه علوم طبيعى و فلكى و فلسفه و رياضيات كه در اروپا رواج گرفت عموماً از بركت تعليمات قرآن است و ما مديون مسلمانانيم، بلكه اروپا از اين جهت شهرى از اسلام است.[23]
5 – بانو دكتر »لورا واكسيا واگلپرى« كه در فصل دوم بخش از كلامش را در زمينه اعجاز قرآن آورديم، مىگويد: «در قرآن گنجينههاى از ذخايرى از علوم را مىبينم كه فوق استعداد و ظرفيت بشر است».[24]
مهمترين نكاتى را كه مىتوان به عنوان نتيجه از سخنان اين دانشمندان گرفت عبارتند:
1 – قرآن كتابى است كه در خود اسرار و حقايق وجود را نهفته دارد و با پيشرفت علوم و دانش بشرى آشكار مىشود و هيچ كتابى از نظر علمى به پاى قرآن نمىرسد، اين مطلب گوياى اين حقيقت است كه قرآن نه تنها آگاهيهاى دينى و شرعى را بازگو مىكند بلكه از طريق آن مىتوان به گنجهاى نهفتهاى از علوم سياسى، اقتصادى و اجتماعى و دانش و پيشرفتهاى تكنولوژى دست يافت.
امروز دانشمندان غرب به اين نكته اعتراف مىنمايند كه معارف قرآن و علوم آن نه تنها به درد آخرت مىخورد بلكه مىتواند بشريت را به درياى از علوم و فنون تجربى هدايت كند به همين خاطر حضرت امام على (ع) مىفرمايد: «و يثيروا لهم دفائن العقول»[25]. پيامبران مبعوث شدند تا دروازههاى گنجينه و معادن نهفته در عقول را بگشايند زيرا بارورى هر علمى و شكوفايى هر تمدنى بستگى به فكر و انديشه انسان دارد و درخت دانش بشرى از سرچشمه سيال و جوشان عقل آدمى آب يارى مىگردد و در پرتو تجربه و مهارت به ثمر مىنشيند.
2 – مسلمانان با الهام از قرآن تأثير عميقى بر نشر و پيشبرد علم و دانش در جهان داشته و دنياى علم مرهون علومى است كه مسلمانان از قرآن فرا گرفتهاند، و اروپا پيشرفت علمى خود را مديون اسلام و كتاب آسمانى آن، (قرآن) هستند.
3 – قرآن مىتواند محور افكار جهانيان گردد و بشريت را به تكامل و سعادتمندى سوقدهد.
با همه اينها چرا مسلمانان…؟
اما جاى تأسف و درد اينجاست كه امروز دانشمندان غير مسلمان چنين بى پرده به حقايقى اعتراف مىكنند كه متأسفانه ما مسلمانان فرسنگها از آن دوريم!
سؤال اينجاست كه اگر قرآن مىتواند محور تزلزل ناپذير جوامع و افكار بشرى قرار گيرد و گنجينه راز اسرار حيات و سعادتمندى بشر را در خود نهفته دارد چرا ما مسلمانان از آن بى بهره ماندهايم و گرفتار پراكندگى و اختلاف بى پايان شدهايم، اختلافى كه استعدادها و خلاقيتهاى علمى ما را تحت الشعاع خود قرار داده است؟ چرا جوامع اسلامى بجاى محور قرار دادن عصبيتهاى قومى و خونى قرآن را محور انديشههاى خود قرار نمىدهند؟!
امروز دنياى غرب پيشرفت تكنولوژى و پيشرفتهاى علمى خود را مديون دانشمندانى مىدانند كه قرآن را سرلوحه فكر و انديشه خود در زندگى قرار داده بودند، اما ما از قرآن فقط نام آن را گرفتهايم و از آن تنها براى آمورزش گناهان خود و شادى روح مردگان مان استفاده مىكنيم، بى خبر از آنكه بزرگترين گناه آن است كه قرآن را از زندگى و حيات فعال اجتماعى خود جدا سازيم. مگر نه اينكه قرآن كتاب قانون است، پس چرا نبايد قانون را فراگرفت و آن را در زندگى خود اعمال كرد؟!
آن تلقى كه پيامبر (ص) از قرآن داشت با آن تلقى كه بسيارى از جوامع اسلامى امروز ما دارند بسيار فاصله دارد، پيامبر(ص) با قرآن وضعيت نابسامان و نظام تاريك جاهليت را سامان بخشيد، و با قرآن رشتههاى روابط ميان تمدن بشريت را مستحكم ساخت و آنان را دعوت به تشكيل تمدنى نمود كه عدل و توحيد و خدا پرستى به عنوان محور مشترك تلاقى انديشههاى آنان به حساب مىآيد، اما متأسفانه جوامع و كشورهاى امروز مسلمانان نه تنها نتوانستهاند از يك روابط سالم و منطقى برخوردار شوند بلكه هريك به سوى روانند و چشم طمع و آز بسوى همديگر دوخته و آتش نفاق و حسادت هر روز فاصلههاى ميان آنان را بيشتر مىسازد و زمنيههاى نفوذ و تداوم سلطه متجاوزين را در ميان شان قوت مىبخشد.
چرا امروز جوامع مسلمان دچار بحرانهاى داخلى و گرفتار عصبيتهاى قومى، زبانى و منطقهاى و… شده و براى چه اختلافات مذهبى، فرقهاى و تحزّب گرايى به عنوان بحران آفرينترين عامل در جامعههاى ما باقى است و رقم بيشترين قربانيان را در منازعات و جنگهاى داخلى بخود اختصاص مىدهد؟ و چرا…؟
جواب همه اين چراها و علل مهم عقب ماندگى و انحطاط جوامع اسلامى اين است كه به قرآن به عنوان قانون حيات بخش و سعادت آفرين نگاه نمىكند، قانونى كه هدف آن تأمين سعادت دنيوى و اخروى بشر است.
از روزى كه اين كتاب آسمانى از زندگى اجتماعى، سياسى و حيات علمى ما جدا گرديد بدبختى، انحطاط و سلطه پذيرى ما نيز شروع گرديد و خورشيد فروغ بخش علم ودانش كه از آسمان وحى گرماى زندگى و اميد مىبخشيد در سرزيمنهاى ما به غروبنشست.
بى خود نيست كه بريتانياى كبير براى حفظ سلطه خود بر سرزمينهاى وسيع و زرخيز مسلمانان و مقابله با نهضتها و مقاومتهاى آزاديبخش اسلامى تصميم گرفتند كه نخست بايد نقش قرآن را در زندگى مسلمانان كمرنگ سازند و دين را از زندگى مردم جدا نمايند، به همين خاطر به جاسوسان خود در ممالك اسلامى دستوراتى را در آن زمينهها صادر نمود كه در ذيل به تعداد از آنها اشاره مىگردد:
«بايد مسلمانان را در نادانى نگاه داشت تا به حقيقت دين شان بازنگردند».[26]
زنده كردن فريادهاى قومى، سرزمينى، زبانى، نژادى، و مانند اينها در ميان مسلمانها.[27]
اسلام را بايد دين عقب ماندگى و هرج و مرج بر شماريم، در عقايد مردم ترديد ايجاد كنيم و پيوند مسلمانان را با اسلام سست كنيم.[28]
بايد از دعوت و هدايت به اسلام و گسترش آن جلوگيرى كرد. بايد اين انديشه را گسترش داد كه اسلام يك دين قومى است….[29]
بايد با اين دستاويز كه قرآن كم و زياد شده است در آن ترديد افگند و قرآنهاى ساختگى كه كاستيها و افزودنيهايى داشته باشند توزيع نمود.[30]
ساختن اديان و مذاهب مختلف در كشورهاى اسلامى. [31]
تلاش براى گماشتن حاكمان فاسد در اين كشورها.[32]
آنچه از اين نوشته بايد آموخت:
- از اينكه اسلام، آموختن علوم را بطور عام برهمه لازم ميداند و علاوه بر فراگيرى علوم دينى پيروان خود را به كسب علوم تجربى و بشرى سفارش مىنمايد اين مىرساند كه دين سعادت انسان را در هر دو عرصه دين و دنيا مىطلبد و دين مشوق و حامى پيشرفتهاى علمى و تكنولوژى است بدين معنا كه قرآن به انسان علوم تجربى آموزش نمىدهد اما با ارائه قانون جامع و فراگيرى كه سعادت دنيايى را در كنار سعادت اخروى مطرح مىسازد و بشر را به استفاده درست از نعمتهاى خداوند فرامىخواند و مىفرمايد كه همه چيز را براى استفاده شما مسخرتان گردانيدم و از طرفى ما را به تعقل و تدبير در همه امور خلقت براى كشف اسرار و رازهاى نهفته در آن امر مىفرمايد اين خود راه همه نوع علوم را در همه زمينههاى عقلى و تجربى فراهم مىسازد و نويد: (فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبَابِ)[33]. خود گوياى اين امر است كه مقام و منزلت علوم و ساحه جستجو و تطبّع در آن را بايد از محدودههاى وابستگىها و تعلقات فكرى و اعتقادى فراتر گرفت و به آن بسان گمشدهاى نگريست كه بايد براى پيدا كردنش در همه جا به تلاش و تكاپو پرداخت و از همه كس پرسيد.
- در كنار هر علمى اگر تزكيه وجود نداشته باشد جنبه هدايت گرى و كمال آفرينى علم از بين مىرود،علم همراه با رشد اخلاق و جنبههاى معنوى انسان است كه تأمين كننده سعادت دنيائى و اخروى انسان مىگردد و الاّ ممكن است در جهتى قرار گيرد كه براى انسان فاجعه آفرين باشد.
[1] – »و پيامبران را براى هدايت جن و انس فرستاد، تا براى ايشان پرده (جهل و نادانى) دنيا را بردارد)، نهج البلاغه، (محمد دشتى)، خطبه 183 / 2.
[2] – نهج البلاغه، (محمد دشتى)، خطبه 33 / 3 و 104 / 1.
[3] – به اين معنا كه »هيچ كس از عرب كتاب آسمانى نداشتند« نيز گفته شده است.
[4]– حجازى، فخر الدين، طوفانها انتشارات دار الفكر، قم، ص 13
[5]– سوره علق، آيه 5 – 1
[6] – نسيم مشرقى، بعثت و تكامل، ناشر شريف، (بى جا)، (بى تا)، ص 28.
[7] – رى شهرى، محمّد، ميزان الحكمه، چاپ دوّم، مؤسسة دار الحديث الثقافة، بيروت.
[8]– نهج البلاغه، (محمد دشتى)، خطبه 192 / 99 – 98
[9]– لقمان، آيه 20.
[10]– طباطبايى، سيد محمّد حسين، (محمد باقر موسوى)، تفسير الميزان، دفتر انتشارات اسلامى، قم، (بى تا)، ج 2، ص 171.
[11]– نهج البلاغه، حكمت 338
[12]– مراجعه شود به شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، چاپ بيروت، 1995 م.
[13] – امام صادقعليهالسلام، مصباح الشريعة، مؤسسة الاعلمى، بيروت، 1400 ه’. ق، ج 1، ص 16.
[14]– غاشيه، آيات 22 – 17.
[15]– مكارم شيرازى / تفسير نمونه / دارالكتب اسلاميه تهران 1374 ه’ ش/ جلد 29 صفحه 107
[16]– توجه شود به: آيات 151 بقره؛ 164 آل عمران؛ 2 جمعه.
[17]– مكارم شيرازى، تفسير نمونه، دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1354 ه’. ش، ج 3، ص 160.
[18]– سازمان سمت، معارف اسلامى 2، ص 136.
[19]– همان، ص 137.
[20] – امامى، جعفر و آشتيانى، محمد رضا، طرح نو تدريس عقايد اسلامى، سازمان تبليغات اسلامى، ص 229، ج 1، 1368 ه’. ش، (بى جا).
[21]– همان، ص 268 – 267.
[22] ، همان
[23]– همان
[24] – همان
[25]– نهج البلاغه، (محمد دشتى)، خطبه 1 / 37.
[26] – مستر همفر، جاسوس بريتانيا، (محمد. آ)، چهرههاى ناپيدا، چاپ اول نشر لاله كوير، 1421 ه’. ق، يزد، ص 74
[27] – همان، ص 83
[28]– همان، ص 88
[29]– همان، ص 91
[30]– همان، ص 92
[31]– همان، ص 97
[32]– همان، ص 98
[33]– پس بندگان مرا بشارت ده، همان كسانى كه سخنان را مىشنوند و از نيكوترين آنها پيروى مىكنند، آنان كسانى هستند كه خداوند هدايتشان كرده، و آنها خردمندانند.
سوره زمر، آيات 17 – 18